فقر توجه

امروز مردی را دیدم که این کلمات را بر زبان آورد و مرا به فکر فرو برد :

چرا به من محل نمی ذارید ؟ من هم یه آدم با شخصیتم ، نون ما تو این اسکاچ هاست ، منم خانواده دارم ، بچه دارم ، چرا نمی خرید یه دونه که شرمنده ی خانواده نشم امشب ...

آیا او از بی توجهی رنج می برد یا از فقر ؟

آیا چون فقیر است ، نادیده گرفته می شود؟ ( او خود اینگونه فکر میکرد )

بعد فکر کردم که حتی من نیز گاهی حس می کنم که مورد بی توجهی هستم ...

عکس از هانری کارتیه برسون

"شکست " یک واژه ی مثبت!


 یک جور دیگر به شکست نگاه کنیم !

 شکست : یک اتفاق مفید

 شکست : فرصتی دوباره برای  جستجو و کشف افق ها و استعداد های دیگر

 شکست : بسیار امیدوار کننده

 شکست : درست مثل شکلات تلخ ، تلخ اما لذیذ و دوست داشتنی 

 شکست : آگاهی بخش ( واقعیت نزدیکتر می شود ، زندگی رویا نیست )

 شکست : شناخت شخصیت دنیا 

 شکست: نگاهی دقیق و دوباره به خود و هدف ها ، و برنامه ریزی دوباره

 بله ، برنامه ریزی دوباره برای شکست خوردنی دوباره ... و آگاه تر شدن ...

 خوشحالم از اینکه شکست خورده ام ، و باز هم خواهم خورد ...

پارادوکس شادمانی ما ، نوشته ی دکتر مقصود فراستخواه

http://farasatkhah3.blogsky.com/1391/07/26/post-19/

دوئل من و جامعه بر سر شادمانگی ، نوشته ی دکتر مقصود فراست خواه

http://farasatkhah3.blogsky.com/1391/07/15/post-18/


زندگی چالشی است که مدام فاصله ی بین رویاها و واقعیت را یادآوری می کند

و چه رابطه ی تنگاتنگی میان امید و رویا هست ، وقتی ذهن رویاپردازی می کند و امیدوار می شود ،زندگی واقعیت سخت و ناخوشایندش را نشانت می دهد ، گاهی این واقعیت آن قدر واضح و متفاوت از رویای ماست که آدم را محکم به زمین می زند ، نمی فهم که آدم باید در ناامیدی زندگی کند تا واقعیت برایش غیر منتظره نباشد و یا اینکه رویاپردازی کند و مدام به زمین بخورد ؟

جوابی که برای خودم یافته ام ، این است که باید رویایی از جنس واقعیت بسازیم ، رویایی که امکان وقوعش با تلاش فراوان ، منطقی به نظر برسد


برای اینکه دریابی تحت سلطه ی چه کسی هستی ، خیلی ساده کسی را پیدا کن که نمی توانی او را نقد کنی ، ولتر


"The aim of art is to represent not the outward appearance of things, but their inward significance." — Aristotle

هدف هنر نشان دادن جلوه ی بیرونی چیزها نیست ، بلکه مفهوم درونی آن هاست .


نگرش به زندگی ( مقدمه )

به دنبال ایده های نو هستم ، ایده هایی که به زندگی ام معنای عمیق تری بدهد، ایده های جمعی ، ایده هایی برای رشد فکری و کار خلاقانه و مفید

حس می کنم که استعدادهای زیادی به بیراهه کشیده می شوند ، نادیده گرفته می شوند ، چرا که قواعد سنتی جامعه هنوز بر باورهایمان تسلط دارند ، بر شیوه ی زیست ما ، با این تفاوت که این بار با شکلی جدید آن ها را می بینم ولی در اصل همان سنت ها هستند ، همان ارزش ها

مسئله ی ازدواج همچنان مثل گذشته در بین جوانان به خصوص جنس مونث مهم تلقی میشود ، من خود در بین دوستانم شاهدم که چطور نیاز به دیگری آن ها را از توجه به خود باز می دارد، از یافتن هویت خود ، از کشف استعدادها و معناهای جدید

 غرق شدن در دنیای ظواهر و آرزوهایی که گمان می کنیم ما را به شادی می رساند ، اما وقتی این آرزوها تحقق می یابند حس پوچی و بی معنایی را تجربه می کنیم ، پس چرا شاد نیستیم هیچ وقت ؟

آیا دلیل این حس پوچی ، تفکر خود محورانه ی ما نیست ؟ تنها به منافع و مصلحت خود اندیشیدن ، تنها به آسایش و رفاه خود توجه کردن

چرا نقش گروه ها و کارهای جمعی در جامعه ی کنونی ما اینقدر کمرنگ شده است ؟

در ادامه ی مطلب به این موضوع می پردازم ، و اینکه قدم به قدم سعی می کنم ، ارزش ها و معناهای امروزی را بررسی کنم ، به نقش کار جمعی و مفید بپردازم ، و افق های دیگری از معناها و نگرش های متفاوت به مسائل گونان از جمله مسئله ی دوست داشتن ، امید ، هدف ، کار و مسائل اخلاقی را روشن سازم


Barbara Kingsolver

حداقل کاری که در زندگی ات می توانی انجام دهی این است که آن چیزی را که امید داری بیابی ، و  حداکثر کاری که می توانی بکنی این است که درون این امید زندگی کنی ، نه اینکه از دور آن را تحسین کنی ، بلکه درست درون آن زندگی کنی ، زیر سقف آن 


برای من هنر ، و به ویژه موسیقی ، از آن رو وجود دارد که ما را تا آنجا که شدنی است به وجودی بالاتر از وجود روزمره ارتقا دهد 

گبریل فره ( 1845م- 1924م) 

آهنگساز فرانسوی